ماهک کوچولوی ماماهک کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

روزهای با تو بودن

شهربازی امیر پارس

امروز پنج شنبه من و مامان معصوم تصمیم گرفتیم ببریمت شهربازی.طرفای ظهر دایی شاهین مارو رسوند و ماهم یه کم تو پاساژ گشتیم و بعد شمارو بردیم شهربازی...چون بابا شاپور و بابا محمد هنوز سفرن من و مامان معصوم تنهایی آوردیمت شهربازی تا یه کم حوصلت سرجاش بیاد،اخه زمستون فصل بدیه نمیشه بچه هارو بیرون برد دقیقا تو هم با شروع فصل سرما راه رفتن و یاد گرفتی و مشتاق گشتن شدی.. بگذریم...اولین وسیله ای که سوارت کردیم خراب بود و حسابی سر و صداکرد تو هم خیلی ترسیدی و رفتی تو فاز لجبازی.هر وسیله ای رو میدیدی گریه میکردی و مجبور شدیم شما و مامان معصوم رو باهم سوار قطار پرنده کنیم .اما از تمام اون وسیله ها عاشق استخر توپی که مناسب سنت نیست و نمیتونی بری توش.ا...
4 دی 1393

شب یلدا و خداحافظی پاییز

دختر قشنگ و دوست داشتنیم،شیطونک مامان،نفسم هستیم،زندگیم امسال دومین شب یلدایی بود که کنارمون بودی و چقدر با حضورت این شب به یادموندنی تر  شد .با شیطنت هات با خرابکاری هات،با ریخت و پاش هات.یلدای امسال یه یلدای خصوصی بود که یه راز بزرگ توش پنهان شده بود این جا نمیشه برات بنویسم بعدها که اینو خوندی خودم بهت میگم.... پاییز رفت با تمام قشنگی هاش .من عاشق پاییزم فصل هزار رنگ،فصل عشاق،فصل قدم زدنا،زیر بارون خیس شدنا،فصل ملس بودن هوا،خش خش برگا،..میبینی دختر قشنگم همه ی این زیبایی ها مختص پاییزه ،پاییز با مهر شروع میشه و با یلدا بارشو میبنده و میره.... امسال یلدا نشد ببرمت اتلیه ،شاید دیرتر بریم و ازت چندتا عکس بگیرم اما فعلا فرصتش پیش ...
1 دی 1393
1